:-)
الان دوازده و ده مین نصف شبه...همه خوابید...بالاخره فرصت شد بیام بنویسم... از ابتدای مرداد تا 26 م مهمون داشتیم چه در رفت و آمد چه چند روزی اقامت... هفته ی اول مرداد که دختر عمه ی بابا با خانواده ی محترمشون تشریف آوردن و همزمان عمه جونت اینا...بعد از دو سه روز همگی زدیما به جاده و 3 رفتیم ماسال...خیلی خیلی خوش گذشت...شب و روز اول و دوم بارون دلچسبی میبارید که همگی کلی خوشحال و از لحظه لحظه هوای مرطوب و مطبوع در وسط تابستون نهایت لذت رو بردیم... روز سوم بارون بند اومد و موفق شدیم عکسهای یادگاری شارپ از فضا و دورهم بودنمون در طبیعت داشته باشیم...شب آخر رفتیم دریای انزلی و تا ظهر فرداش که بعد از صرف ناهار برگشتی...
نویسنده :
آزاده
0:43